جدول جو
جدول جو

معنی پاک گهر - جستجوی لغت در جدول جو

پاک گهر
پاکیزه گهر، پاک نژاد، پاک زاده، نجیب، اصیل
تصویری از پاک گهر
تصویر پاک گهر
فرهنگ فارسی عمید
پاک گهر
(گُ هََ)
پاک نژاد. اصیل. محض. محضه. پاکزاد. پاکزاده. حلال زاده:
شاد باش ای ملک پاکدل پاک گهر
کام ران ای ملک نیکخوی نیک خصال.
فرخی
لغت نامه دهخدا
پاک گهر
پاک نژاد، پاکزاده پاک گوهر
تصویری از پاک گهر
تصویر پاک گهر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک گوهر
تصویر پاک گوهر
(دخترانه)
پاک گهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاک سیر
تصویر پاک سیر
آنکه سیرت های خوب و پسندیده دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای زهر
تصویر پای زهر
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک چهر
تصویر پاک چهر
زیبا، خوش صورت، پاکیزه رو، دارای چهرۀ پاک و روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
پابند، کنایه از مقید، چیزی که پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
خاک قبر. سفی ̍. سفاه. رمس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). مجازاً گور. قبر
لغت نامه دهخدا
(پِ)
افزار جراحی که فرودآوردن پلک چشم را بکار رود.
پل کله. (پ ل ک ل )
{{اسم خاص}} نام پلی در اصفهان که در سی وشش هزارگزی پل زمانخان واقع است و دهنه های آن بسیار مرتفع ساخته شده است. (از کتاب اصفهان تألیف حسین نورصادقی ص 33)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خاک نصیب. صاحب قسمت از خاک. بهره ور از خاک. با نصیب از خاک:
چرا چون گنج قارون خاک بهری
نه استاد سخنگویان دهری ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
نسیجی که خاک بخود گیرد، کسی که در غربت بماند و به آنجا انس گیرد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
رجوع به پاک گهر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ)
که نظری پاک دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
پاک نژادی. اصالت. نجابت
لغت نامه دهخدا
(مِ)
که دوستی او مشوب بغرض نباشد. صفی ّ. صفیّه:
یکی آفرین کرد بوزرجمهر
که ای شاه روشن دل و پاک مهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
که سیرتهای پاک و پسندیده دارد:
مهتر پاکخوی پاک سیر
خواجه سید عمید ابن زیاد.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پادزهر. پازهر. فازهر. تریاق. تریاک: و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم بسیار است و معدن سرب و نشادر و سیماب و چراغ سنگ و سنگ پای زهر و سنگ مغناطیس. (حدود العالم).
که او گاه زهراست و گه پای زهر
تو جوینده تریاک از زهر بهر.
فردوسی.
مبادا که گستاخ باشی بدهر
که از پای زهرش فزونست زهر.
فردوسی.
بدو گفت هرمز که بر پای زهر
میالای زهر ای بداندیش دهر.
فردوسی.
همی ترس ازین کین گزاینده دهر
مگر زهر ساید بدین پای زهر.
فردوسی.
چو شد گرسنه نان بود پای زهر
به سیری نخواهد ز تریاک بهر.
فردوسی.
دوان خوش بیامد بر شهریار
چنین گفت کای شاه پرهیزکار
ز گیتی سخن پرسم از تو یکی
گر ایدونکه پاسخ دهی اندکی...
بدو گفت آنرا که مارش گزید
همی از تن و جان بخواهد برید
یکی دیگری را بود پای زهر
گزیده نیابد ز تریاک بهر
سزای چنین مرد گوئی که چیست
که تریاک دارد درم سنگ بیست
چنین داد پاسخ ورا شهریار
که خونیست آن مرد تریاک دار.
فردوسی.
بفرمود تا پای زهر آورند
ز گنج کهن یا ز شهر آورند.
فردوسی.
و رجوع به پازهر و پادزهر شود
لغت نامه دهخدا
مقابل ناپاک وار، (فردوسی)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خوش ذات. (یادداشت مؤلف). نژاده. نیک گوهر. رجوع به نیک گوهر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک گوهری
تصویر پاک گوهری
پاک نژادی اصالت نجابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک ذهن
تصویر پاک ذهن
آنکه ذهنی پاک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سیر
تصویر پاک سیر
آنکه سیرنهای پاک دارد آنکه سیرتهای پسندیده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نظر
تصویر پاک نظر
آنکه نظری پاک دارد نظر پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک وار
تصویر پاک وار
مانند پاکان همچون طاهران مقابل نا پاک وار
فرهنگ لغت هوشیار
فادزهر پازهر تریاق تریاک بادزهر نوشدارو. یا پادزهر معدنی. سنگی است معدنی که برای دفع سم بکار رود. یا پادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبه بز کوهی پیدا شود گاو زهره گاوسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاد زهر
تصویر پاد زهر
ضد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک چهر
تصویر پاک چهر
روی پاک چهره پاک چهرنیک، دارای چهره پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گوهر
تصویر پاک گوهر
پاک نژاد پاک اصل اصیل پاکزاد حلال زاده نجیب خالص نسب پاک گهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک مهر
تصویر پاک مهر
آنکه دوستی او آمیخته بغرض نباشد صفی صفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گهری
تصویر پاک گهری
پاک گوهری
فرهنگ لغت هوشیار
آن که وظیفه ی پاک کردن برنج در شالی کوبی را به عهده دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
هرگونه پای افزار صرفنظر از کیفیت آن مطلق پاپوش
فرهنگ گویش مازندرانی